زندگی خانوادگی نخستین مدرسه برای آموختن هیجانهاست و والدین اولین آموزگاران کودک هستند. یکی از مسئولیتهای مهم والدین گوش دادن به کودکانشان است. نه تنها آنچه میگویند را بشنوند، بلکه احساسی که در پس این واژهها است را نیز باید بشنوند.
والدین باید به احساسات کودک احترام بگذارند و با آنها همدلی کنند. همدلی به معنی توانایی فرد در احساس کردن آنچه دیگری احساس میکند، است.
وقتی والدین تلاش کنند تجربه فرزندانشان را درک کنند، آنها احساس میکنند که حمایت شدهاند. با همدلی کردن، فرزندان والدین را همراه خود میدانند نه در برابر خود.
پنج گام مهم در آموزش هوش هیجانی به کودکان:
1– آگاه بودن از هیجانهای کودک:
والدین برای آگاهی از احساسات فرزندانشان، نخست باید از هیجانهای خود و سپس فرزندانشان آگاهی داشته باشند. متأسفانه والدین با پنهان کردن هیجانهای خود جوانانی تربیت میکنند که حتی کمترین توانایی برای رویارویی با هیجانهای منفی را ندارند.
نکته مهم و اصلی، ابراز کردن احساسات به شیوهای است که برای رابطه بین والد و فرزند آسیب زا نباشد. با چنین کاری، کودک یاد میگیرد که احساسات شدید را میتوان ابراز و مدیریت کرد.
2- شناخت هیجان به عنوان فرصتی برای گفتوگو و آموزش:
تجارب منفی فرصتی بسیار مناسب برای همدلی کردن است تا والدین بتوانند ارتباط صمیمی با فرزندانشان برقرار کنند و شیوههای رویارویی با احساسات را به آنها بیاموزند.
احساسات منفی وقتی از بین میروند که کودک بتواند در مورد آنها صحبت کند، آنها را نامگذاری کند و احساس کند دیگران او را درک میکنند.
3- گوش دادن همدلانه و پذیرش احساسات کودک:
گوش دادن به کودک چیزی فراتر از جمعآوری اطلاعات به وسیله گوشهاست. هماهنگی با هیجانهای کودک مستلزم توجه داشتن به زبان بدن، حالت چهره و حرکت بدن در اوست.
حالت بدنی والد نیز باید بیانگر چنین امری باشد. هم سطح او بنشیند، نفس عمیق بکشد، آرام باشد و تمرکز کند. توجه والد به کودک میگوید که نگرانیهای او را جدی گرفته است و میخواهد برای این مسائل وقت بیشتری بگذارد.
4- یاری کودک برای نامیدن هیجانها به شکل کلامی:
نامگذاری هیجانها تأثیر آرام بخشی بر سیستم عصبی و یاری کودک برای بهبود سریعتر از پیشامد ناخوشایند دارد. کودکان هر قدر دقیقتر بتوانند احساسات خود را به صورت واژه بیان کنند، بهتر میتوانند احساسات مبهم، ترسناک و ناخوشایند خود را بشناسند.
5- تعیین چهارچوب در حین یاری کودک برای حل مساله:
معمولاً حل مساله برای کودکان کم سن با تعیین محدودیت بر رفتار نامطلوب از سوی والدین آغاز میشود. برای کودکان مهم است که بدانند مشکل، احساسات آنان نیست، بلکه مشکل، رفتار ناشایست آنان است.
همه احساسات و خواستهها پذیرفتنی هستند، اما همه رفتارها قابل نیستند. بنابراین، وظیفه والدین تعیین حد و مرز بر رفتارهاست نه بر خواستهها.
منبع مقاله: کتاب فنون افزایش هوش هیجانی کودکان-جان گاتمن